چگونه یوزپلنگ را به مرز انقراض کشاندیم: دوازده
اوایل سال نود و چهار بود. ما درگیر پروژه ساغند بودیم. یک روز در راه آهن اردکان منتظر قطار بودیم. من و نوید سر این بحث میکردیم که چه زمانی…
اوایل سال نود و چهار بود. ما درگیر پروژه ساغند بودیم. یک روز در راه آهن اردکان منتظر قطار بودیم. من و نوید سر این بحث میکردیم که چه زمانی…
اتفاقات مشابه پست قبل در سالهای نود و پنج و نود شش کم نبود. برای اینکه خط اصلی را گم نکنیم، آن ماجراها و پشت پردهها را سر فرصت خواهم…
بهار سال نود و شش بود. اندکی از التهاب اتفاقات سال نود و پنج دور شده بودیم. همچون قبل تلاش داشتیم تا از درِ همکاری با مخالفان، منتقدان و تخریب…
مشکلات پس از آن کنفرانس خبری تمام نشد. شنیدیم که از سازمان با ادارات شهرستان تماس گرفته بودند که مصاحبه کنند و حرف ما را تکذیب کنند. جز رییس یکی…
سالن کنفرانس خبری، دانشگاه شهید بهشتی بود. از سالن که بیرون میآمدیم، خوشحال بودیم. انگار باری سنگین از دوش زمین گذاشته بودیم. هنوز میدان دانشگاه را دور نزده بودیم که…