وقتی توله یوزپلنگهای آفریقایی را در یکی از مراکز بازوحشیسازی کشور آفریقای جنوبی دیدم فقط به یک چیز فکر می کردم. چنین صحنهای را روزی در ایران خواهیم دید؟
زایمان موفق یوزپلنگ آسیایی در اسارت، رویایی است که بسیاری از ما برای سالها در سر می پروراندیم. همگی فکر میکردیم «کوشکی» و «دلبر» قرار است این اتفاق بزرگ را رقم بزنند اما آنقدر مانع بر سر راه تلاشهای تکثیر در اسارت رخ داد که نوبت به نسل بعد یعنی «ایران» رسید. مسیری طولانی را آمدهایم. مسیری که برایش افراد بسیاری تلاش کردهاند و هزینه مالی و اعتباری دادهاند. محیطبانانی که از جان و حتی مالشان مایه گذاشتند و مدیرانی که در زمان تصمیم سازی، تصمیم ساختند و نگران میزشان نبودند.
این اتفاق، ثمره یک تلاش واقعی، علمی و تیمی است و دست یافتن به این مرحله، بدون شک میمون و فرخنده است. اما چرا «ذوق زده» نیستم؟ رسیدن به این مرحله اگرچه در ایران که هنوز هم برخی در شبکههای اجتماعی به ما پیام میدهند جفتگیری طبیعی یوزپلنگ در اسارت غیرممکن است و هیچگاه در جهان رخ نداده، بسیار مهم است اما در مقیاس جهانی، به هیج عنوان کار شاقی نیست! به طور مثال، از جمعیت ۱۲۱۸ فردی یوزپلنگهایی که در سال ۱۹۹۴ در اسارت زندگی میکردند، ۸۸۰ فرد (۷۲٪) در اسارت زاده شده بودند. البته این تنها آمار رسمی است و آمار واقعی و تولهگیریهای غیرقانونی احتمالا بسیار بالاتر بوده. حالا ما در ایران برای جشن رفتن اولین زایمان یوزپلنگ در اسارت آماده میشویم. ما در حفاظت از یوزپلنگ، زیستگاهش و ژنهایش، بیش از اینها از جهان عقب هستیم. اگرچه رسیدن به این نقطه یک اتفاق مهم و دستاوردی بزرگ برای کشور ما ایران است اما مهمتر از این زایمان، دلیل تمام تلاشها برای این اتفاق است.
مداخله انسان و جفتگیری انتخابی افراد یک گونه در خطر انقراض، باید هدف حفاظت داشته باشد. به این معنا که انتخاب افراد همانقدر مهم است که سرنوشت زادهها اهمیت دارد. در ابتدای دور جدد تلاش ها برای تکثیر در اسارت یوزپلنگ، قرار بود یوزپلنگهای نر از زیستگاه جنوبی که شواهد متقن حضور یوزپلنگ ماده ندارد زندهگیری شوند. بدین ترتیب، جفتگیری یوزپلنگهای نر زیستگاه جنوبی با مادههای زیستگاههای شمالی ممکن بود تنوع ژنی بالاترین نسبت به جفتگیری «کوشکی» یا هر نر دیگر شمالی ایجاد کند. آنهم زمانی که بر اساس شواهد در دسترس، یوزپلنگهای نر جنوبی در شرایط طبیعی هیچ شانسی برای انتقال ژن خود نداشته و ندارند.
مسئله هیچگاه داشتن چند توله یوزپلنگ نبوده است. مسئله مسیری است که انتظار میرفته سازمان حفاظت محیط زیست برای نجات یوزپلنگ از انقراض انجام دهد. تکثیر در اسارت یا روش متعالیتر آن، تکثیر در شرایط نیمه اسارت و در فنسهای بزرگ، تنها یک تکه از پازل پیچیده حفظ افراد گونه و ژن در خارج از روند و زیستگاه طبیعی است. حفاظت خارج از زیستگاه یا در شرایط کنترل شده هم در بحرانیترین شرایط، تمام مسئله حفاظت از گونه نیست. باید مراقب باشیم این اتفاق، هرقدر مهم و بزرگ، ما را دچار خوشبینی در تغییر سرنوشت یوزپلنگ در ایران نکند.
هنوز پس از سالها حفاظت از یوزپلنگ و علیرغم صدها جلسه کارشناسی، نقشه راه مشخصی برای حفاظت یوزپلنگ در زیستگاه در دسترس نیست. خروجی جلسات و مستندات هیچگاه به یک برنامه جامع مورد توافق حداکثری کارشناسان تبدیل نشده است. این وضعیت برای یوزپلنگهای در اسارت به مراتب مبهم و پیچیدهتر است. بهطور مثال، سرنوشت تولههای «ایران» چه خواهد شد؟ پس از دو سال، «ایران» و فرزندانش آماده جفتگیری و زادآوری خواهند بود. تا آن زمان ممکن است نرهای زیستگاه جنوبی که هنوز برنامهای برای زندهگیری آنها اعلام نشده زنده نباشند. آنها امروز در حدود ۱۲ سال دارند و یوزپلنگهای زیادی در طبیعت به سن ۱۴ سالگی نمیرسند. احتمال زایا بودن نیز در این سن بالا به مراتب پایینتر است. شاید فرصت حفظ ژن این یوزها برای همیشه از دست رفته باشد. از سوی دیگر «دلبر» همین حالا نیز شانس جفتگیری و زایمان طبیعی را از دست داده. بنابراین تولههای نر «ایران» نیز با مشکل مشابه مواجه خواهند بود و از همین فردا باید برای این مسئله آماده شد.
در هر صورت باید امیدوار باشیم، موفقیت اولین قدم در حفظ یوزپلنگ در شرایط کنترل شده، پیشرانهای باشد تا مسیر نجات یوزپلنگ ایرانی را هرچه سریعترهمواره و البته شفاف کند. پژوهشها گستردهتر و فعالیتهای حفاظتی جدیتر از پیش دنبال شوند تا زیستگاه را آماده بازگشت احتمالی فرزندان و نوادههای «ایران» کنند.