سال نود و سه. با نوید قلیخانی و صفورا زواران پروژه ای را آغاز کردیم تا به سوالی مهم پاسخ دهیم.
«آیا راهی برای پایش خارج از مناطق حفاظت شده وجود دارد؟ جایی که امنیت کافی برای دوربینگذاری وجود ندارد.»
زیستگاه های جنوبی مهم و کلیدی بودند. به ویژه پناهگاه حیاتوحش دره انجیر که تمامی یوزپلنگهای شناسایی شده یزد دست کم یکبار از آن عبور کرده بودند. سکونتگاههای انسانی زیاد نبودند و برای تمرکز بیشتر تصمیم گرفتیم پس از بررسی میدانی یکی را انتخاب کنیم.
رباط پشت بادام؟
مغستان؟
خرانق؟
ساغند؟
به دلایل بسیار، ساغند انتخاب شد. فرضیه ساده بود:
چه کسی دوربین را میدزدد؟احتمالا شکارچی غیر مجاز.
پس باید سراغ شکارچی غیر مجاز رفت.
اما اجرا پیچیده بود! چطور میشد فرد درست را یافت؟ چطور میشد اعتماد کرد؟ اگر هم ما اعتماد میکردیم چطور باید اعتماد محیطبانان و رییس اداره را جلب میکردیم تا یک شکارچی در محدوده استحفاضی شان دوربین بگذارد؟
جواد شکوهی، اکبر جعفر پور از بهترین محیطبانان زیستگاه یوز بودند. مرتضی عزیزی هم از بهترین مدیران زیستگاه ها که رییس اداره اردکان بود(و هست). اما وقتی پای اعتماد وسط میآید، ما محیط زیستی ها به همگی مشکوکیم.
وقتی وارد روستا میشوید پیچیدگی روابط رخ مینماید. مثلا اینکه فلانی آنطور رانندگی کرده، میتواند کلا روابط حسنه محلی ها و مسئولین منطقه را غیر ممکن کند. یکسال تمام با صبوری محیطبانان، رییس شهرستان، بچههای تیم پایش انجمن، مردم نازنین ساغند و… به سرنخهایی رسیدیم. این امکان وجود داشت تا به نحوی امکان مشارکت شکارچیان محلی را در پایش جمعیت یوزپلنگ فراهم کنیم. تصمیم گرفتیم یکسال پروژه را تمدید کنیم. پروپوزال نوشتیم، بودجه گرفتیم.
همه چیز دور از انتظار و خوب پیش میرفت. در یکسال حجم عظیمی داده استخراج شده بود و هدف پروژه که در ابتدا غیرممکن بود، دستیافتنی شده بود.
اما خب پروژه متوقف شد. یا دقیقتر اینکه پروژه را متوقف کردند! از کجا؟ از تهران. شرح کم و کیفش بماند. بودجه را پس دادیم.
پروژه که متوقف شد، نوید تلاش کرد نتایج نارسیده پروژه را به نحوی به کار گیرد و بعدها موفق شدیم در فاز سوم پایش، برای نخستین بار خارج از مناطق حفاظت شده را دوربین گذاری کنیم. اما پروژه ای که میتوانست سازو کار پایش مناطق را دستخوش تغییر جدی کند، در نطفه خفه کردند. اولین بارشان بود؟ خیر
آخرین بارشان بود؟ خیر
اما ما بیرون شدنی نبودیم.