خانه » محیط زیست » چگونه یوزپلنگ را به مرز انقراض کشاندیم: یک

چگونه یوزپلنگ را به مرز انقراض کشاندیم: یک

یوزپلنگ

تابستان ۸۶ در تجمع معترضین به خشک شدن بختگان و تلف شدن هزاران جوجه فلامینگو مقابل سازمان، برای نخستین بار اسم انجمن یوزپلنگ ایرانی را شنیدم. یک نفر می‌پرسید «از انجمن یوز کسی اومده؟»
شهریور همان سال انجمن برای نخستین بار جشنواره روز ملی یوزپلنگ ایرانی را برگزار کرد و من بچه‌های انجمن رو در دارآباد دیدم.
آن موقع من ترم سوم آموزشکده محیط زیست بودم. مهر یا آبان بود و برای گرفتن بروشور به دفتر انجمن مراجعه کردم. دفتر انجمن اون زمان امیرآباد بود. بعد از چند دقیقه صحبت، محمد صادق فرهادی نیا فرم عضویت جلوم گذاشت.
گفتم «نیامدم عضو بشم.»
گفت:«حالا ضرر نداره. چه کارایی بلدی؟»
اون زمان وبلاگ می‌نوشتم و از کامپیوتر هم سررشته داشتم. اتفاقا در همون مراجعه صفورا زواران را هم برای اولین بار در دفتر انجمن دیدم. کسی که نوشته‌هایش را آن زمان در گرین بلاگ مهدی اشراقی می‌خواندم. کنار کسانی چون محمد درویش، ناصر کرمی، ماندانا آیینه‌چیان، سام خسروی و…
محمد دسترسی ایمیل انجمن رو به من سپرد و قرار شد مدیریت اعضای انجمن برعهده من باشه.
اون روز تغییر بزرگی در زندگی من رخ داد. تغییری که آینده زندگیم رو به سرنوشت یوزپلنگ گره زد.
بخاطر دارم که آرزوی اون روزها این بود: «همه بدانند در ایران یوز داریم.»
حالا بیش از دوازده سال از اون روز میگذره و امروز کمتر کسی هست که ندونه در ایران یوز زندگی می‌کنه.
اما حالا تعداد زیادی یوزپلنگ در ایران باقی نمانده است و از ترس انقراض بر خود می‌لرزیم. در این سال‌ها، علاوه بر انجمن یوزپلنگ ایرانی، انجمن طرح سرزمین، موسسه میراث پارسیان، پروژه بین‌المللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی، گروه‌های محلی، محیط‌بانان و… برای حفظ این جانور و زیستگاه هایش تلاش کرده اند.
یافتن جواب اینکه کجا را اشتباه رفتیم، شاید کمک کند که این روند برای گونه‌های دیگر تکرار نشود.
در چند پست دیده‌ها و شنیده‌هایم از این سال‌ها را روایت می‌کنم. بدین ترتیب کسانی که کمتر از اتفاقاتی که افتاد خبر دارند، خواهند دانست که بر این گونه چه گذشته.
روایت را از نگاه شخصی ام خواهم نوشت نه به عنوان عضوی از انجمن یوزپلنگ ایرانی. همچنین بدون شک روایت من تمام بخش‌های داستان را پوشش نخواهد داد. فکر می کنم تمامی ما وظیفه داریم روند طی شده را مستند کنیم تا نه خودمان فراموش کنیم و نه دیگران مسیر ما را طی کنند. باید دیگران بدانند که ما مدعیان حفاظت در انجمن‌ها و موسسات گوناگون و یا در سازمان حفاظت محیط زیست، با یوز چه کردیم. عمدا یا سهوا.
.

پی‌نوشت: چشماش زیبا بود

You may also like

Leave a Comment